درمان اضطراب با ذهن آگاهی

نقش ذهن آگاهی در بهبود اضطراب

سلام! من حمید امیدی هستم و اینجا مجله شخصی من هست.

برای رزرو وقت مشاوره میتونید به واتساپ من پیام بدید.

در این مقاله میخوام راجع به تاثیر ذهن آگاهی در روند بهبود اضطراب صحبت کنم.

من روانشناس نیستم و این مقاله کاملا تجربی و حاصل سال های زیاد مطالعه من درباره این موضوع هست.

اگر شما هم انواع و اقسام اضطراب ها رو دارید تحمل می کنید، این مقاله خیلی به دردتون خواهد خورد.

لطفا همراه باشید…

مقدمه ای بر مطلب…

میشه گفت دهه اخیر، دهه قانون جذب، قدرت درون، قدرت ذهن و خلق خواسته ها بوده!

افراد زیادی درباره قدرت ذهن به ما نصایح زیادی کردند.

کتاب ها و دوره های متعددی در اینباره منتشر شد.

اما چیزی که پایدار موند، حیرانی انسان از قدرتی ناشناخته در ذهنش بود و عدم لمس این قدرت…

حرف ها و گفته ها به طاهر درست هستند اما قشر زیادی از علاقه مندان، به شکل عجیبی نمیتونن از این آموزه ها بهره بگیرند!

چه تکه ای از این پازل گم شده؟

آیا وقتی حرف از درمان بیماری ها با ذهن به میان میاد، باید فکر کنیم که این یک وعده دروغینه یا یک واقعیت که میتونه به نفع ما باشه؟

دوست من قضیه به این سادگی نیست!

اساتید اینستاگرامی از حال بیماران چه می دانند؟

گاهی بیرون گود نشستن و دستور دادن به انسان احساس قدرت میده! از طرفی خیلی هم آسونه.

بسیاری از اساتید اینستاگرامی که درباره درمان اضطراب و استرس با ذهن صحبت می کنند، حتی این اختلال رو تجربه نکردند!

قانون جذب دروغین

قانون جذب دروغین

زمانی که نمیدونید یک بیماری چه تجربه ای رو میده، چطور میتونید به فردی که باهاش درگیر هست راهکار ارائه بکنید؟

بنابراین شاید الان وقتش باشه که کمی ذهنیتتون رو در اینباره تغییر بدید.

دست از دنبال کردن ایده های نه چندان کاربردی اساتید اینستاگرامی بردارید (اگر هیچ نتیجه ای از بهبود اضطرابتون نگرفتید).

اما آقای امیدی ! باید به شما گوش بدیم؟

من با افسردگی، اضطراب و حملات پنیک دست و پنجه نرم کردم!

حرف من درباره این نیست که تمام حرف های من درسته!

من با شما موضوعاتی رو مطرح میکنم که به خودم در کنترل اضطراب کمک میکنه.

شما به اختیار خودتون میتونید ازش استفاده بکنید یا نکنید.

بگذریم…کمی راجع به ذهن آگاهی بدونیم…

ذهن آگاهی به معنای حقیقی و واقعی آن!

ذهن آگاهی یعنی مشاهده تمام قد و کامل افکار با تمرکز کافی !

معنی تمرکز در اینجا بسیار مورد اهمیت و مهم است.

گاهی ما افکار را نگاه می کنیم، اما از دید یک شخصیت (یک منیت) از خودمان در همان افکار!!!

بار دیگر جمله بالا را بخوانید و سعی کنید عمیقا آن را به یاد بسپارید!

شما یک منیت حتی در افکارتان دارید!

در واقع گاهی با شخصیتی که در فکرتان وجود دارد، دارید به افکارتان نگاه می کنید.

دقیقا اینجا معنای واقعی تمرکز به میان می آید!

شما باید بتوانید تمام ذهنتان را مشاهده کنید! حتی شخصیتی را که در ذهنتان با آن به افکارتان نگاه می کنید!

منیت موجود در افکار، خود حاصل برنامه ها، دیدگاه ها و زوایای دید خاصی است!

در صورتی که منظور ما از ذهن آگاهی، مشاهده تمام آن چیزی است که درون ذهن است.

تمرین ذهن آگاهی

برای ذهن آگاهی می توانید مراقبه کنید!

اجازه بدهید! منظورم ابدا ریاضت کشیدن، گرفتن انواع و اقسام حالات فیزیکی، تکنیک های تنفسی خاص و … نیست!

فقط در جایی (تقریبا) خلوت و بی سر و صدا بنشینید و سعی کنید به افکار و ظرف ذهنتان نگاه کنید.

شاید این کار کمی در ابتدا برایتان سخت به نظر برسد!

اما به مرور زمان اطلاعات جالبی از خودتان دستگیرتان خواهد شد!

مدیتیشن ذهن آگاهی

مدیتیشن ذهن آگاهی

کمی راجع به مشاهده گر!

زمانی که به ذهنتان بصورت تمام قد نگاه می کنید، شما در مقام یک مشاهده گر ظاهر می شوید!

اگر در ذهن آگاهی برای ریشه یابی اضطراب استفاده کردید، بخاطر داشته باشید که مشاهده گر :

  1. فقط مشاهده گر است.
  2. در سکوت است.
  3. قاضی نیست.
  4. تمام قد و کامل است.
  5. سوق به سمت افکار مثبت و منفی ندارد.
  6. و فقط هست!

اگر این حس را داشتید، باید بدانید که مسیر را تا اینجا درست آمده اید.

ذهن آگاهی شروع ریشه یابی اضطراب

خب ! اوضاع بعضی وقتا به همین سادگی پیش نمی رود!

شما معمولا بعد از بروز یک مشکل، سریعا میخواهید آن را حل و فصل کنید درست است؟

اما شرایط گاهی اینطور پیش نمی رود! اما مراقبه شما را در ریشه یابی اضطراب گاها کمک خواهد کرد!

شما در مراقبه افکاری را مشاهده می کنید که در حالت عادی از ساقه آگاهی شما به راحتی رد می شوند و نمی توانید آن ها را آگاهانه ببینید!

در واقع سرعت این افکار به قدری زیاد است که مستقیما به ناخودآگاه شما منتقل می شود.

بدنتان به این افکار پاسخ می دهند و شما بی دلیل احساس اضطراب یا حال بد دارید!

+ نمیدونم چرا یهو حالم بد میشه !

+ چرا ساعت هایی خاصی حملات اضطرابی سمتم میاد؟

+ چرا وقتی با دوستم میریم بیلیارد هیچ اضطرابی ندارم؟

+ اوه ! بعد از اینکه از شلوغی بر میگردم به تنهایی، معمولا سرگیجه هام و تنگی نفسم شروع میشه!

+ من حتی 5 دقیقه بعد از بیدار شدن از خواب اضطراب دارم!

آیا با مراقبه می توانیم سریعا اضطراب را ریشه یابی کنیم؟

می دانم که دوست دارید جواب بله باشد! اما متاسفانه خیر!

ریشه یابی اضطراب زمان بر است.

بر اساس پیشروی زندگی، شما متوجه می شوید که روز هایی وجود دارد که اضطراب کمتری دارید!

در عین حال، موقعیت هایی نیز شما را به سمت اضطراب زیاد و حتی حملات عصبی سوق می دهد.

+ نمیدونم چرا وقتی قرار عاشقانه دارم اضطراب دارم اما سر کلاس درس آروم آرومم!

+ چرا وقتی عمو رو میبینم استرس میگیرم ولی وقتی پسرش رو میبینم نه !

چرا از آسانسور خونمون میترسم ولی وقتی وارد آسانسور یک مجتمع تجاری میشم این حس رو ندارم!

از این اتفاقات چه چیز هایی را برداشت می کنید؟

تجربه شخصی من از اضطراب های متعدد!

ساعت های زیادی بعد از سرکار، در دفتر کوچکم تنها می ماندم!

گریه می کردم، ظرف می شکستم، عبادت می کردم و … .

من در این فرصت، متوجه موضوعات بسیار عمیقی شدم!

در واقع من جرات می کردم تنهایی واقعی را تجربه کنم و تجربه تلخ پذیرش آن را از سر بگذرانم.

از دل این تاریکی ها، من به بخش های روشن خودم آگاه شدم.

هنوز هم این ادعا را ندارم که کاملا متوجه ریشه اضطراب درونیم شدم!

اما تا حد بسیار زیادی برایم قابل کنترل است.

متاسفانه (از دید شما) و خوشبختانه (از دید من) برای درمان اضطراب، باید مدت زمان زیادی را با خود تنها باشید!

از افسردگی نترسید!

می توانم بگویم که آدم ترسویی هستم!

من افسردگی را پشت سر گذاشتم! در مسیر تنهاییتان، افکار اذیت کننده زیادی خواهید داشت.

عموما افراد، روانشناس ها و افرادی که به شما نفوذ دارند، به شما می گویند که “تنها نباش!”

افسرده میشیا!!!

اما از این حرف ها و فکر ها نترسید!

کارل گوستاو یونگ همیشه درباره روان رنجوری صحبت می کرد.

نقل قولی از ایشان شنیدم که مدت ها گذشت تا به مفهوم اصلی آن پی بردم!

افسردگی شما را مجبور می کند که به درون نگاه کنید.

نمی دانم جمله نقل قول شده را دست یا غلط گفتم اما مطمئنم در مفهوم آن هیچ تحریفی ایجاد نکردم!

چه اتفاقی از این بهتر که شما خودتان را بشناسید؟!

آیا در این صورت سعی نمی کنید زندگیتان را دوباره بیافرینید؟

آیا زندگی از آن به بعد لذت بخش تر نخواهد بود؟

پس لطفا از تنهایی نترسید! شاید کمی افسردگی هم به شما بچسبد!

اما نگران آن نباشید! بالاخره راه را پیدا می کنید.

شب سیاه روح | همین که زنده اید خوب است!

شب هایی وجود دارد که دیگر همه چیز برایتان به ته می رسد!

نا امیدی و تاریکی مطلق!

شاید زیاد شنیده باشید که بعد از هر تاریکی، قطعا نوری وجود دارد! اما یک خبر بد!

باور این موضوع در شرایطی که در آن هستید شاید خیلی برایتان سخت باشد! درست مثل رد شدن فیل از سوراخ سوزن!

عیبی هم ندارد! اما فقط به این موضوع آگاه باشید که این شرایط گذراست!

هیچ نیازی به انرژی مثبت دادن به خود ندارید (هر چند اگر این کار را بکنید خوب است).

اگر میبینید حالتان بهتر می شود، این روند را ادامه دهید.

در غیر اینصورت :

  • مراقبه های زوری
  • تلقین های زوری
  • عبارات تاکیدی تحمیلی
  • نماز خواندن
  • عبادت
  • یوگا
  • و …

هیچ تاثیر بلند مدتی در شرایط اضطرابیتان نخواهد داشت.

پس لطفا کمی با خودتان مهربان باشید و لطفا کمی از خودتان فاصله بگیرید و خودتان را راحت بگذارید!

4 پاسخ
  1. ۰سحر منصوری
    ۰سحر منصوری گفته:

    سلام حمید آقای بزرگوار
    امیدوارم حال دلتون خوب باشه
    چه موضوع عالی و پرکاربردی رو انتخاب کردید. کاملا درسته حمیدآقا منم با شما هم عقیده ام که کسانی میتونن در حل یک مساله کمک رسان واقعی باشن که با اون مساله در زندگی خودشون مواجه شدن و تجربه اش کردن و تونستن حلش کنن اونوقته که میتونن اون راه حل رو با دیگران به اشتراک بذارن.
    منم تقریبا از بچگی تا همین اواخر با مساله اضطراب و استرس همییشه درگیر بودم میتونمم بگم در الگوبرداری از استرس داشتن به نوعی از طرف خانواده و مدرسه و حتی میتونم بگم دوران دانشگاه تشویق شدم. تا اینکه اواخر حس میکنم در مدیریت این مساله بهتر شدم و در حال حاضر کم درگیر این مساله میشم.
    حمید آقا قبل از اینکه در مورد بهبود این مساله و حلش صحبت بشه من میخواستم در مورد درگیر شدن با این موضوع صحبت کنم.از تجربه خودم بخوام بگم من در اثر به کار بردن همین شیوه مشاهده گری که قبل از این در یکی از مقالات دیگه تون در موردش توضیح خوبی داده بودین، متوجه شدم استرس و اضطراب رو خودم از یک زمانی تصمیم گرفتم الگوبرداری کنم.در واقع یه جورایی ما برای استرس و اضطراب داشتن انگار آموزش دیدیم. من از وقتی خودمو شناختم دیدم بچه های استرسی اطرافم و اونایی که برای هر موضوعی خودشون رو نگران و ترسان و در عین حال ناتوان نشون دادن اول از همه از سمت خانواده و اطرافیان دیگه خیلیی مورد توجه قرار گرفتن! توجه و محبت و دلسوزی بیشتری رو بخودشون جلب کردن. و این یک خصلت انسانی هست که انسان نوعا از توجه و حمایت خوشش میاد تا جایی که برای بدست آوردن همیشگی اون دست به ضعیف کردن خودش و حتی بیمار کردن خودش میزنه هر چند ناخودآگاه یه جورایی استرس داشتن در عین حال که برای فرد آزاردهنده اس اما در اعماق ذهنش لذت بحساب میاد چون در دهه هایی از زندگی پاداش خوبی براش دریافت میکنه! دقیقا یادمه در دوران دبستان و بخصوص بخصوص دبیرستان همکلاسی داشتم که خیلیی استرسی بود در عین حال که بچه درس خونی بود بشدددت توجه و محبت معلم ها رو به خودش جلب کرد و من در مقابل بشدت زرنگ و درس خون بودم اما برای درس توی اون مقطع دبیرستان اولاش یادمه استرسمو نشون نمیدادم و میتونستم از پسش بربیام اما با دیدن این شرایط هم کلاسی انگار تشویق شدم که بروزش بدم و حتی با بزرگ نمایی نشونش بدم و ایینقدر تکرارو تکرارو تکرار شد که تبدیل به عادتم شد همین همکلاسی در دانشگاه هم هم رشته و هم دانشگاهی من شد فقط اون ورودی شبانه بود و من روزانه ولی خب دائما در تماس بودیم و از اوضاع هم باخبر چون در یک دانشکده بودیم و بعضی کلاس ها هم مشترک بود بازم با دیدن اوضاع استرس این هم کلاسی قدیمی و برخورد محبت آمیز همیشگی اساتید انگار اون الگوی ذهنی فعال شد اونم ناخودآگاه و در ذهن من استرس داشتن خیلی خوب تعریف شده بود اینکه نشون دهنده این بود که من مسئولیت پذیرم، نسبت به زندگیم بیخیال نیستم چون خانواده من هم کسی که بیخیال باشه از نظرشون مسئولیت پذیر نیست و در واقع نگران بودن و استرس داشتن تحسین شده اس، تا اینکه وقتی وارد محیط کار شدم یا زمان هایی که باید در مورد خاستگاری و پیشنهاد ازدواج یک فرد فکر میکردم پنیک میشدم و همین اضطراب بشدت مشکل ساز شد و فهمیدم که چه رنجیه تا جایی ک شروع کردم مشاوره رفتن اما بیفایده بود برام.
    ایراد کار جای دیگه بود! اما من کی تونستم به این روند درست پی ببرم زمانی که از شیوه مشاهده گری استفاده کردم بعد از خوندن مقاله تون؛ خیلیی بهم کمک کرد! و اونروز بود که گفتم من خودم استرس رو انتخاب کردم و تمام مسئولیتش رو بعهده میگیرم!
    حمید آقا منتظر تکمیل مقاله تون هستم
    ممنونم از اینکه بازم در مورد این موضوع میخواید تجربه خودتون رو به اشتراک بذارید🙏🏻
    فکر آروم و حال خوب رو براتون آرزو دارم

    پاسخ
    • hamidomidi
      hamidomidi گفته:

      سلام سحر عزیزم.
      طبق معمول قدر دان نظرات زیبا، کاربردی و موشکافانت هستم.ممنونم ازت
      موضوعی که بیان کردی من رو به فکر عمیقی برد!
      دوران بچگی! من گاهی فکر میکنم این شرایط عزت نفس کودک رو میتونه از بین ببره!
      شاید یکی از مهمترین عوامل اضطراب کمبود عزت مفس یا حرمت نفس در فرزند هست.
      یادم باشه یک مقاله خوب دربارش داشته باشیم!
      درباره احساس لذتی که اضطراب میده هم کاملا حق با شماست!
      گاهی اعتیاد آور خواهد بود.
      مقاله جنون بعد از رهایی از وابستگی هم همین موضوع رو بیان میکنه.
      من متوجه شدم بسیاری از افراد بعد از جدایی درگیر اضطراب شدید میشن و این موضوع دقیقا به خاطر اعتیاد آور بودن هورمون های استرس هست.
      یک دنیا ممنون.حال خوب برای شما و همه جهان میخام.

      پاسخ
  2. ۰سحر منصوری
    ۰سحر منصوری گفته:

    سلام مجدد خدمت حمیدآقای عزیز و دوستان گرامی
    من فکر میکنم هر شخصی بنا به فضا و محتوای ذهنیش دلیل اضطرابش میتونه متفاوت از بقیه باشه در واقع اضطراب طیف وسیعی از عوامل رو داره ولی منم کاملا با شما هم عقیده هم که کمبود حس ارزشمندی و عزت نفس یکی از عوامل اضطراب هست.
    من یه چند ماه پیش البته بعد از آشنایی باشما دچار اضطراب شده بودم و مثل همیشه خواستم جواب تک تک افکارم رو بدم که نه سحر اینطوری هست و فلان و بهمان که خودم رو قانع و آروم کنم ولی یاد مقاله تون افتادم که نه پاسخ افکار رو دادن مثل آب تو هاون کوبیدنه در واقع ذهن آدم هیچوقت کم نمیاره نباید مجابش کنی نباید باش بجنگی حتما مغلوبش میشی فقط به افکارم نگاه کردم و گفتم چی شد که من دچار این استرس مزمن شدم؟ و تمام دوران بچگیم مثل فیلم اومد جلوی چشمم! که واقعا اکثر بزرگ ترهای ما حس میکنن حامی بودن مهم ترین وظیفه اوناس! خب شخص حامی کی میشه کسی که نیازمند حمایته! اونی که حمایت میخواد متوجه این الگو میشه که هر چی ضعیف تر بشه حمایت و توجه بیشتری رو جلب میکنه! منم همینو برای خودم اجرا کردم! اما انسان نمیدونه که خاصیت ذهن گسترش دادنه درسته من اون زمان در یکی دو زمینه اون ضعف رو برای جلب حمایت و توجه پدر مادرم و اطرافیانم بکار بردم اما ذهن سرش نمیشه و اونو گسترش میده و تعمیمش میده به زمینه های دیگه! وقتی بخودم اومدم دیدم توی زمینه کارم تو زمینه تصمیم گیری برای آینده ام خیلی ماییه رنجه اما در ذهن ناخودآگاهم لذته! اینو من در مشاهده گری فهمیدم اومدم بخودم گفتم سحر من دارم رو شخصیت خودم کار میکنم من دیگه نیازی به حمایت کسی ندارم من میخوام مستقل باشم پس حمایت و توجه والدین و اطرافیان دیگه الان موضوعا منتفی شده دلیلی نداره استرس بگیری خلاصه خیلی برا خودم نوشتم اونروز حس کردم یه جورایی و تا حدود زیادی البته نه کاملا استرس من خلع سلاح شد من باش نجنگیدم فقط سعی کردم نقطه مقابل رو قوی کنم حس ارزشمندی و عزت نفس رو تقویت کنم در واقع بازیابی کنم! دیدم به مرور خیلی دارم بهتر میشم یه کار دیگه ای که کردم گفتم من هر رفتاری هر حرکتی که قبلنا برای جلب توجه انجام میدادم رو دیگه انجام نمیدم و به این صورت اون الگویی که سعی میکرد از طریق ضعیف کردن و دچار کردن من به استرس و اضطراب توجه جلب کنه رو خنثی کنم؛ مثلا یادمه من بچگی خیلیی تمارض میکردم و وقتی بزرگ تر شدم هر دردی هر ناراحتی داشتم رو به همه و بخصوص مامان بابام میگفتم حتی یه آزمایش ساده دادن، دندونپزشکی رفتن رو هم میگفتم اما مدتیه کامل تعطیل کردم بطوری که کسی متوجه نمیشد من کی کارای دندونپزشکیمو انجام دادم، حتی اگر نگران ی مساله بودم یا یکم فکرم مشغول چیزی بشه اصلاا نمیگم خلاصه تقوای زیادی دارم بخرج میدم و دارم میبینم این راه حل خیلی بهم کمک کرده و اوضاعم بهتر شده خدارو شکر. مسائلم رو خودم حل میکنم و دررواقع برخلاف گذشته به خودم زمان میدم برای حل کردنش میگم طبیعیه یکم بخودت زمان بده. یه تغییر نگرشی که خیلیی داره بمن کمک میکنه این بود که قبول کردم هر موجودی در این جهان در طی زندگی با مسائلی روبرو میشه که باید حلشون کنه و نباید بترسم حتی یه پرنده هم در طی زیستش با مسائلی مثل مهاجرت و غذا پیدا کردن هم مواجهه .گفتم هممه انسان ها بلااستثنا مسائل دارن که باید از پس حل کردن اونا بربیان پس من تنها نیستم!
    حمید آقا من دوتا خواهر کوچیک تر از خودم دارم اینا اصلا استرسی نیستن و از بچگی اعتماد بنفس خوبی داشتن یه مدت پیش با خواهر کوچیک تر از خودم رفته بودم پیاده روی، بش گفتم تو هیچوقت استرس نمیگیرفتی و اضطراب نداری تو فکرت چی میگذره که اینجوری هستی؟ گفت من هیچوقت سخت نمیگیرم بخودم و از بچگی عادت داشتم هر مساله ای هر چیزی که پیش میومد بخودم میگفتم بلاخره یه راهی براش پیدا میکنم بلاخره حلش میکنم و تا الان داره با همین نگرش پیش میره و واقعا متوجه شدم هیچوقت دچار اضطراب یا استرس نشده!
    منم واقعا متوجه شدم هر چی یه شخصیت قوی یه شخصیت مستقل از خودمون بسازیم و احساس ارزشمندی مون بالا بره به طوری که خودمون رو درک کنیم و به خودمون سخت نگیریم و وقتی با ابهام روبرو شدیم نترسیم و بگیم طبیعیه و بخودمون زمان بدیم و ابهام رو تاب بیاریم و در عین حال امید به حل مسائل داشته باشیم و بتونیم اونقدر خودمون رو بشناسیم و در خودمون غور کنیم که تشخیص بدیم واکنش ما به مسائل در زندگی روزمره چطور از محیط پیرامون الگوبرداری شده و ما داریم طبق الگوهای تقلیدی رفتار میکنیم خیلی کمک کننده اس. الگوهای تقلیدی مارو از اصل وجودی خودمون جدا میکنه!
    حمید آقا ممنونم از شما از اینکه این فضا رو برای تعامل مفید فراهم کردید🙏🏻
    ازشما سپاسگذارم بخاطر اینکه زمان میذارید و دیدگاه مخاطبتون رو میخونید 🙏🏻 ببخشید اگر دیدگاهم طولانی شد امیدوارم از حوصله تون خارج نشه🙏🏻
    حال خوب و فکر آروم رو براتون آرزو دارم🌹

    پاسخ
  3. ۰سحر منصوری
    ۰سحر منصوری گفته:

    سلام مجدد خدمت شما حمید آقای عزیز
    حمید آقا این تنهایی که فرمودین تجربه کردید رو منم با گوشت و پوست و استخونم تجربه کردم اصلا تو این اضطراب و افسردگی آدم حس میکنه در تنها ترین حالت ممکن قرار میگیره من یادمه این‌مواقع خیلییی گریه میکردم مثل یه بچه ای که حس میکنه پدر مادرش رهاش کردن در اون حد ترسیده و وحشت زده!
    اما به جرات میگم اگر اون روزها رو نمی گذروندم شاید هیچوقت به فکر دوباره ساختن خودم به طور آگاهانه نمیگرفتم آگاهانه از این جهت که خودم با آزمون و خطا با تجربه سبک زندگی خودم رو سعی کردم پیدا کنم و این خیلیی لذت بخش تر از اینه که شخص تا آخر عمرش طبق الگوهای تقلیدی خانواده و جامعه زندگی کنه که شاید مطابق میلشم نباشه اما تصورش اینه که راهی جز این نیست!
    اونی که خودشو دوباره و با سبک گلچین شده خودش احیا میکنه خیلیی قدر زندگیشو میدونه و مطمئنا حس قدردانی از خودش بهش دست میده!
    درست فرمودین اول باید این تنهایی و شرایط رو پذیرفت اونوقته که کم کم آروم میگیریم و فرصت میکنیم توان خودمون رو بازیابی کنیم.
    حمید آقا خیلیی موضوع خوبی رو انتخاب کردید.
    ممنونم ازتون🙏🏻
    دوباره قسمت آخر مقاله رو خوندم و خیلییی لذت بردم واقعا همینه مهم تر از نصیحت و راهکار دادن اینه که ما بدونیم که اولا شرایط رو بپذیریم و با خودمون کنار بیایم و هر کسی به طریق خودش به شیوه خودش راه رهایی خودشو پیدا میکنه! چون روح معنوی انسان همواره در صدد بهبود اوضاع خودشه و راهشو پیدا میکنه👌
    بازم ممنونم از شما🙏🏻🌹

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *