وصل
وصل شدن چیست؟
چه تجربه ای دارد؟
وصل شدن قطعا رهایی از خویشتن و یا از یاد بردن موقتی خود ماست.
خود ما کیستیم؟
خود ما ذهنیت ها، باور ها، درد ها، نواقص بدنی و افکار ما هستند.
در پروسه وصل شدن، ما خود را می سپاریم ( که البته کار سختیست؟ (چرا؟)
چون ما به خودمان چسبیده ایم.
انگار اینطور احساس بودن میکنیم.
ما خودمان را سفت گرفته ایم.
شاید شنیده باشید “خودت را رها کن”
“خودتو رها کن”
ما اکثرا خودمان را رها نمی کنیم.
و بنظر من رها کردن “خود” به معنای “وصل” می تواند باشد.
چرا خودمان را رها نمی کنیم؟
ما معمولا “اعتماد” نداریم.
ما از ناشناخته ها می ترسیم.
(خود ما) تمام آنچیزیست که می شناسیم…
بنابراین مجبوریم به خودمان بچسبیم.
این خوب است یا بد؟
بیایید خوب و بدش نکنیم!
اما یک نکته…!
گاهی برای تغییر باید خودمان را رها کنیم.
گاهی نیاز داریم که چیزی را تغییر دهیم.
اما اگر شرایطمان بد است، همچنان به خودمان می چسبیم!
چون درست است که همه چیز بد است.
اما حداقل ناشناخته نیست!
گاهی اینکه (ناراحتیم) که شرایطمان بد است بهتر است از (احساس ترس) ناشی از رفتن به ناشناخته ها.
هر چه باشد (ترس) یکی از بازدارنده ترین احساسات بشری است.
بخاطر ترس قتل ها اتفاق می افتد.
وصلت ها سر گرفته.
پول ها جا به جا شده و جناح ها تغییر کرده.
بالاخره… جایی… وقتی…
چطور است که ما هر چقدر هم که قوی باشیم، در حل مسائل خاصی عاجز هستیم…
دوستی دارم که از قبول نشدن در روابط رنج می برد.
دوست دیگرم زن ستیز شده اما همچنان با خانم های متعدد ارتباط میگیرد.
و… دوستان شما هم!
ما پر از ضعف های سطحی و ژرف هستیم!
حقیقتا ما نمی توانیم همه چیز را کنترل کنیم.
این توهم ناشی از ترس است.
یک سناریو واهی!
حقیقت بالاخره نمایان می شود.
اما بالاخره روزی خواهد رسید که دست از منم منم هایتان بر می دارید.
اقرار میکنید که ضعیف هستید و بالاخره شروع به جستن چیزی غیر از خودتان و آدم های دیگر می کنید!
ترس ها (مقطعی) از بین می روند!
به نظر من وصل شدن باید مراتب داشته باشد.
شاید یکی از مراتب آن نتیجه ای عجیب به عمل بیاورد.
آن نتیجه این است که بصورت مقطعی و کوتاه مدت ترس های زیادی از شما محو می شوند.
اما چرا مقطعی؟!
چون هر چیزی در شروعش مقطعی است!
اگر وزنه می زنید، اول کار رشدتان مقطعی و تکاملی است.
مطمئنا در شروع ورزش، نتیجه ها وجود دارند اما کم!
این شاید اولین نشانه رها کردن خود باشد.
خود ما کیست؟
منظور از خود ما ( خود محدود ) است.
خودی که به خودی خود سردرگم، نگران، مضطرب، پریشان و در فکر پیشبینی آینده است.
در فرآیند وصل شدن، آینده وجود ندارد.
آینده تعریف خاصی از ذهن برای رسیدن به آرزوی همیشگیش است!
آرزوی همیشگی ذهن چه بود؟
پیش بینی! همه چیز را باید بدانم!
گاهی ما هرچقدر تلاش می کنیم نمیتوانیم پیشبینی کنیم.
و این ذهن ما را مضطرب می کند.
از طرفی به خودتان کمی فکر کنید.
مغز شما به همه جایتان وصل است.
مغز ما جزئی از یک کل است.
این عضو معمولا بیشتر از عضو های دیگر اعلام استقلال می کند و گاهی دوست دارد مستقل عمل کند.
اما محدود است.
صلح مغز و وصل!
مغز شما باهوش است.
او حتی وصل شدن را هم پردازش می کند!
زمانی که این را فهمید، راه برایتان کمی هموار تر است.
انگار مغز شما در عین تمامی “خود” سازی ها، می فهمد که گاهی کاره ای نیست!
این شاید نوعی ادراک باشد!
یا شاید حتی تکامل!
این حالتی جدید برایتان ایجاد میکند.
اوایل به همراه آرامش ناشی از وصل، کمی هم متفکر می شوید…
اما بالاخره جایی شما (یک چیز) می شوید و جدایی ها و نام ها با هم و در هم ادغام خواهند شد.
سلام حمید آقا امیدوارم حال دلتون عالی باشه
بابااااا چرا این متن اینقددد خوووبه؟؟؟چرااا در زمان مناسب دارم میخونمش؟؟😊
خیلییی لذت بردم از این متن ، چه حال خوبی رو منتقل کرد ممنونم ازتون🙏🏻
حمید آقا این روزا حس میکنم با گوشت و پوست و استخونم دارم لزوم رها کردن رو درک میکنم که متوجه شدم چقدرم تکاملی هست در واقع ی پروسه تکاملیه و کمکم آدم میتونه رها بشه از الگوها و باورها و نگرش هایی که یه عمر بهشون چسبیده و فکر میکنه اینا هویت اش هستن، تازه یه برهه ای از یه الگو رها میشی بعد که رها شدی اولش فکر میکنی دیگ تمام ولی دوباره میرسی به الگو و باور دیگه ای که از اونم باید خودتو رها کنی! خلاصه من متوجه شدم که سطح به سطح درجه به درجه اتفاق میوفته. و متوجه شدم استمرار میخواد یعنی بعد یه مدتی میبینی انگار داری طبق همون الگوی قبلی رفتار میکنی که به خودت میای و اصلاحش میکنی که البته هر چی به مرور فاصله بین برگشتن به الگوهای قبلی بیشتر و بیشتر بشه یعنی بهبود یعنی داری درست پیش میری!
اینکه فرمودین ترس داره واقعا همینطوره با خودت میگی اگر این نیست پ قراره چجوری باشه؟
ولی کاملا درست فرمودین آدم یه جایی یه زمانی پیش خودت میپذیره دیگه بسه دیگه این شرایط قابل تحمل نیست اونم زمانی که آگاه بشه از نتایجش که آگاه باشه من از نتایجم واقعا راضی نیستم پس باید این نگرش این الگو این عملکرد رو تغییر بدم در واقع اینجا جاییکه که اهرم رنج و لذت تو ذهنش تغییر کرده موندن تو شرایط قبلی و چسبیدن به اون قالب و فرم قبلی که فکر میکرده خودشه براش رنج میشه و تغییر کردن و رها شدن براش لذت میشه و اقدام میکنه.
من این موضوع رو این روزا بیشتر دارم درک و تجربه میکنم.
یکی از تجربه هامو میگم نمیدونم خیلی ربط داره یا نه ولی حس میکنم بی ربط نباشه؛ من چند روزی بود دپرس بودم و یه حالت خمود داشتم که میزان نیاز به خوابم هم زیاد شده بود از طرفی یه بغضی رو دوهفته داشتم اما جلوی گریه مو گرفته بودم بعد از چند روز حس میکردم به قلبم داره فشار میاد حس سنگینی در قفسه سینه ام داشتم هی گفتم خدایا چرا اینجوری شدم من نباید حالم بد باشه من باید خوب باشم این حالتا یعنی ضعف به خودم اومدم که ای وااای سحر چه کردی با خودت بابا قبول کن یه وقتایی بهر دلیلی حالت خوب نیست و اون لحظه نمیدونی چرا، بعنوان یکی از حالتای انسانی بپذیرش بگو الان نمیدونم چرا حالم خوب نیست خیلی وقتا خوب بودم یه وقتایی هم اینجوری ام کی گفته همیشه باید خودتو قوی و با حال خوب نشون بدی که فکر کنی اونوقت درستی؟ بابا آدمه احساسات مختلفی داره یکی هم این یه وقتایی هم نیاز داره گریه کنه.
اینو به خودم گفتم و اجازه دادم گریه کنم اما نمیدونید چه انرژی گرفتم چقدر حالم خوب شد. این یه الگویی بود که من بهش چسبیده بودم یه قالب ساخته بودم از آدم درست، ما خیلی وقتا تو روابط هم یه الگویی از رابطه خوب تو ذهنمون داریم و با هر کسی ک وارد رابطه میشیم میخوایم اونو ببریم تو اون قالب اگر خوب جا گرفت میگیم آره این درسته اما اگر مطابق اون الگو نبود به کل اون شخص رو رد میکنیم.
یعنی در مورد خودمون، در مورد اشخاص در مورد جنبه های مختلف زندگی الگو و فرم داریم تو ذهنمون و در هر لحظه در حال دفاع از اون فرم و قالب هستیم حتی اگر در رنج باشیم غافل از اینکه منِ درونی همه انسان ها یکسانه و این الگوها و فرم ها ساخته اطلاعات مختلف از پیرامونه که لزوما مایه خوشبختی نیستن و حتی میشه گفت برای زندگی کردن ضروری نیستن.
حمید آقا من متوجه شدم هر چقدر من در مورد خودم از الگوها و بارهای محدود کننده و آزار دهنده و بی فایده رها کنم و کمتر خودم رو قضاوت و تحلیل کنم به همون نسبت به صورت ناخودآگاه در مورد انسان های اطرافم و جنبه های مختلف زندگی هم همین رویکرد رو اجرا میکنم!
ببخشید کامنتم طولانی شد اما حقیقتا از این نوشته شما خیلیی لذت بردم حین خوندنش حال خوب رو حس کردم!
ممنونم ازتون
حال خوب و فکر آرام رو براتون آرزو میکنم🙏🏻🌹
سلام سحرررر
مرسی از زاویه دید قشنگت و نوع نگاهت.
در مورد گریه کردنت بهتریننننن کار ممکن رو کردی.
این احساسات رو نباید بزاری درونت بمونن.
تخلیه تخلیه… شاید حتی یک سال…
خودت میفهمی که داری الکی خودت رو غمگین می کنی یا واقعا احساسات جمع شدست.
بعضی وقتا یه اتفاقاتی توی یک روز برای یک آدم میفته که ممکنه 6 ماه نیاز به هضم و سوگواری براش داره.
افرین خلاصه…
سلام حمید آقا🌹
ممنونم از حسن توجه و نظر لطفتون و مرسی از راهنماییتون
که واقعا کاربردیه ❤🙏🏻🌹
سلام مهندس چرا مقالات تون عکس نداره فقط نوشته خالی میباشد طبق آموزش های خودتون گفتین باید مقاله عکس داشته باشه
سلام وقت بخیر.در اپدیت ها من عکس اضافه میکنم