تصویر سازی ذهنی در ورزش

تصویرسازی ذهنی چه تاثیری روی ورزشکاران خواهد داشت؟

سلام! وقت بخیر. من حمید امیدی هستم و این مجله شخصی من هست.

در این مطلب میخوام راجع به تصویرسازی ذهنی و تاثیرش روی ورزشکار ها (بصورت تجربی) صحبت کنم!

در این مطلب موضوعات رو از زبان کسی که تجربه این کار رو داره میخونید!

این موضوع قابل ذکر هست که من در حال تحقیق بیشتر روی این موضوع هستم و این مطلب به مرور زمان در حال آپدیت شدن هست.

تجربه شخصی من در بخش های مختلف تصویر سازی ذهنی ورزشی!

افرادی که من رو می شناسند، میدونند ورزش های زیادی رو دنبال کردم.

بوکس، فیتنس، فوتبال و … از ورزش هایی بود که همیشه دوستشون داشتم.

علیرغم تلاش بسیار و آگاهی به پتانسیل بالای خودم، نتایج جالبی به دست نمی آوردم!

بوکس و ثبات نتایج!

من بازی های بوکس زیادی رو نگاه می کردم و تمارین زیادی انجام میدادم.

اما همیشه از مبارزه ها می ترسیدم.

پس از بررسی های خودم، متوجه شدم که در ذهن خودم، خودم رو یک بازنده میدونم!

در واقع این تصویر هک شده بود روی ذهنم.

این یک برنامه ناخودآگاه بود که از دیده ها و شنیده ها تشکیل شده بود!

در ادامه هر کدوم از این دیده ها و شنیده ها رو بطور خلاصه براتون آوردم که متوجه بشید باور های ورزشی از کجا شکل میگیرند!

نگاهی به دیده ها و شنیده ها در بوکس

  • من با نگاه به بوکسور های باشگاه، فکری در ذهنم بود که من قطعا نمیتونم از پس این ها بر بیام بنابراین شانسی در اسپارینگ ها و مبارزات ساختگی ندارم.
  • من بوکس رو دیر شروع کردم، مطمئنا همیشه از کسانی که زودتر از من شروع کردند، عقب تر خواهم بود. (اون زمان هنوز با بوکسور هایی که دیر شروع کردند آشنا نشده بودم) !
  • من در هیچ مسابقه ای نمی تونم فوق العاده باشم! (باوری که از بچگی توسط پدرم به من القا شده بود)
  • و …

این افکار / دیده ها و شنیده ها بصورت ناخودآگاه حرکات بدن من رو در مبارزات کنترل می کردند!

بدن من در واقع برای باخت برنامه ریزی شده بود و افکار این اتفاق رو برای من رقم زدند!

تصویر سازی چه کمکی در بوکس به من کرد؟

معمولا بعد از ظهر ها بعد از نهار کمی استراحت می کنم.

در این زمان، بصورت ناخودآگاه و خود جوش خودم رو میدیدم که دارم با (حریف های واقعی) مبارزه می کنم.

در این تصویر سازی ذهنی، به اون ها مشت می زدم و زمانی که اون ها مشت می زدند، به راحتی اون رو رد می کردم.

این کار باعث میشد احساسی مثل خوشحالی/هیجان رو با چشمان بسته تجربه کنم!

بوکس بعد از تصویر سازی!

به طور عجیبی در مبارزاتم اتفاقات عجیبی میدیدم.

در ادامه به برخی از اون ها می پردازم :

  1. اعتماد بنفس بالایی قبل از مبارزه داشتم (تا به حال این حس رو تجربه نکرده بودم)!
  2. حریف های خودم رو دیگه مثل یک بت نمیدیدم! برعکس، بصورت ناخودآگاه اون ها رو ضعیف تر از خودم میدیدم.
  3. (خودم) به اون ها پیشنهاد مبارزه می دادم.
  4. در مبارزات، افراد قدیمی تر باشگاه که حریف من بودند، از من بسیار تعریف می کردند و اشاره می کردند که خیلی پیشرفت کردم!
  5. بدون ترس و بی مهابا مشت می زدم (اما مشت هم میخوردم)

بعد ها متوجه شدم تصویر سازی برای ورزش نیاز به تکرار داره. درست مثل تمرین های فیزیکی !

فوتبال بازی کردن من !

من از بچگی و زمانی که فقط 15 سال داشتم، فوتبال رو بسیار دوست داشتم!

علاقه من به حدی رسید که به پدرم اصرار کردم من رو به یک آکادمی یا مدرسه فوتبال ببره و ثبت نام کنه!

پدرم همیشه به من میگفت که تو در زمین یک بی عرضه ای!

این موضوع خیلی من رو اذیت می کرد! از طرفی همیشه از زخم زبون پدر هم می ترسیدم!

همیشه در بازی (اصطلاحا) سوتی های بدی می دادم و باز هم برنامه ریزی برای شکست و تحقیر!

بعد ها ترس من رو مربیم (محمود متوقع) هم متوجه شد و دشمنان من تبدیل شدند به 3 عدد :

  1. افکار / دیده ها / شنیده های خودم
  2. پدرم
  3. و مربیم

در این شرایط اوضاع از همیشه بدتر شد و به حدی رسید که به عنوان ضعیفترین بازیکن تیم ازم یاد می کردند!

اتفاقی عجیب وقتی دشمنانم نبودند!

گه گاه پیش میومد که نه مربی در زمین حضور داشت و نه پدرم برای دیدن تمرین میومد!

در اون موقعیت ها، من همه رو دریبل می کردم، با فراخ بال در زمین می چرخیدم و استارت می زدم!

یادمه یکی از بازیکنان زمین اون روز حرف عجیبی به من زد و گفت :

چیکار کردی؟ چطوری به این حد رسیدی؟

اون بازیکن نمیدونست که من به این حد نرسیدم، بلکه در این حد بودم اما نمی تونستم بهش دسترسی داشته باشم!

در واقع افکار من مانعی برای رسیدن به اون حد از توانایی خودم بودند!

اخراج من از فوتبال!

در اون زمان، آگاه به این موضوع تصویر سازی ذهنی و اهمیتش نبودم!

بنابراین شرایط همیشه بدتر میشد (به جز مواقعی که نه پدر سر زمین حضور داشت و نه مربی) !

همین موضوع باعث اخراج من از تیم فوتبال شد.

روز اخراج من از تیم، یکی از بدترین روز های زندگیم بود.

فوتبال در سن جوانی!

در سن جوانی دوستانی داشتم که اهل بازی فوتبال بودند!

پس جمع هایی تشکیل دادند و شروع کردیم به فوتبال بازی کردن!

من طبق معمول افکار بدی قبل از ورود به زمین فوتبال داشتم!

همین هم باعث دعواها ، درگیری ها و احساس بد میشد!

راستش رو بخواید، من واقعا بد بازی می کردم…

تفکر من درباره تصویر سازی ذهنی

من دوره های دکتر جو دیسپنزا رو شرکت کرده بودم.

حالا کمی راجع به اهمیت تصویر سازی ذهنی، مراقبه فکری و ضمیر ناخودآگاه و قدرت درون میدونستم!

این بار سعی کردم از تصویرسازی ذهنی در فوتبال استفاده کنم و نتایج رو ببینم!

نحوه تصویر سازی من در فوتبال

روش اینطور بود که من در لحظه حال، تاکید میکنم در لحظه حال و باز هم میگم در لحظه حال خودم رو در زمین فوتبال میدیدم.

این تصور بسیار دقیق بود چون من حتی احساس می کردم توپ به پنجه پای راستم برخورد میکنه.

من پاهای بازیکن تیم مقابل رو میدیدم و در ذهنم دریبلش میکردم.

در ذهنش شوت می زدم و بسیاری از این شوت ها خارج از چهارچوب بودند اما بعضی از آن ها هم گل می شدند!

نتیجه چه بود؟

یک روز که سر زمین رفتم، احساس کردم از کل بازیکنان زمین قوی ترم!

در اون بازی، چندین نفر رو دریبل کردم و گل های زیبایی زدم.

دوستانم به من میگفتند که چقدر بازیم خوب شده و خودم هم چنین احساسی داشتم!

در اون نقطه از زندگیم، موضوع تصویر سازی ذهنی در ورزش و زندگی برام بسیار قابل تامل، جالب و هیجان انگیز بود.

این هم فوتبال و اما… فیتنس و کم کردن وزن!

همراهم باشید…

تصویر سازی ذهنی از وزن دلخواه

چطور میشه وزن کم کرد؟ من حدودا 95 کیلوگرم بودم و توی لباس هام احساس بدی داشتم.

وقتی تی شرت میپوشیدم به شکم پهلوم می چسبید و احساس خیلی بدی داشتم (مخصوصا در تابستان).

روش های مختلف کم کردن وزن، ورزش و … رو امتحان کردم اما وزنم کاملا ثابت بود!

بسیار زیاد از این وضعیت شاکی بودم و دوست داشتم وزنم به 85 کیلو برسه!

روند تصویر سازی ذهنی درباره وزن

من شروع کردم خودم رو روی ترازو در ذهنم دیدن.

در این تصویر، ترازوی دیجیتالی، وزن من رو 85 نشون میداد.

زمانی که به این تصویر رسیدم، احساس سبکی می کردم و فشار کمتری روی زانوهام احساس میشد.

من شروع کردم این تصویر رو گسترش دادن و بالاخره احساس تغییر در روند خوردن غذا به سراغم اومد.

ایده ذهنی درباره کم کردن وزن

یک روز به صورت اتفاقی ایده ای به ذهنم رسید.

به خودم گفتم چرا از رژیم های سایت فیت کلاب استفاده نکنم؟

ایده بسیار خوبی بود و من این کار رو انجام دادم.حدس میزنید چیشد؟

حدود 3 ماه بعد من دقیقا 85 کیلو بودم!

نتیجه و حرف نهایی

دوستان من، من حرفی از قانون جذب نمی زنم!

من در این مطلب کاملا تجربیات خودم رو به ساده ترین شکل درباره تاثیر تصویر سازی ذهنی در ورزش بهتون گفتم.

درست یا غلط، خوب یا بد، زرد یا خاکستری، این ها موضوعاتی بود که کاملا برای من پیش اومدن.

شما از اطرافیانم هم میتونید در این باره سوال کنید.

اگر دوست داشتید، میتونید این موضوع رو به مقام امتحان بیارید و امتحانش کنید.

اگر سوالی داشتید، میتونید ازم بپرسید.

دوست دار شما، حمید امیدی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *