چرا (واقعا) نمی توانیم با افکارمان زندگیمان را تغییر دهیم؟
سلام ! من حمید امیدی هستم خوش اومدید به مجله شخصی من.
در سال های اخیر، افراد زیادی با مباحثی مثل قانون جذب ، مدیتیشن و تغییر زندگی آشنا شدند!
اما در نهایت شاید 80 درصد از این افراد، در عمل نتونستند از این علوم استفاده کنند!
حتی گاها شده مدیتیشن کردید، رویاهاتون رو تصور کردید اما هیچ نتیجه ای نگرفتید!
نتیجه که هیچ ! گاهی شاید همه چیز بدتر شده!
دلیل چیه؟
چرا ما (به معنای واقعی کلمه) نمیتونیم با کنترل افکارمون روی زندگیمون اثر بگذاریم؟
در این مقاله راجع به این موضوع صحبت خواهم کرد… همراهم باشید!
شما این ایده را اصلا قبول ندارید!
شاید باورش برای شما سخت باشه اما راستش رو بخواهید، شما اصلا این ایده را قبول ندارید!
کدوم ایده؟!
این ایده که :
افکار شما می تواند روی زندگی شما اثرگذار باشد!
شاید بگید که این چه حرفیه؟! معلومه که قبولش دارم!
خب اگر اینطوره، لطفا به یک سوال من پاسخ بدید!
سوال درباره انتخاب افکار :
اگر شما قبول دارید که : افکارتون روی زندگیتون اثر گذار هست :
چرا امروز صبح آگاهانه سعی نکردید افکار خوبی درباره امروزتون بسازید؟
دوست ندارم بهونه هاتون رو بشنوم چون بهونست ! :)
اما بنظر من اگر واقعا این جمله رو قبول داشتید، حتی اجازه نمی دادید که 1 فکر ناخواسته از ذهن آگاه شما رد بشه! درسته؟
شما حتی امروز صبح وقت برای خودتون نذاشتید!
شما امروز صبح سریعا گوشی تلفنتون رو چک کردید!
بعد وارد اینستاگرام شدید.
بعد ولتساپتونو چک کردید.
و بعد لیست تماس هاتون رو (احتمالا)
پس افکار شما بصورت ناخودآگاه و تصادفی شکل گرفتند و شما هیچ دخالتی در وجود اون ها نداشتید!
رشته های فکری روزانه!
روزانه 60 الی 70 هزار رشته فکری مهمان مغز ما هستند!
جالبه که بدونید 90 درصد این افکار، همان افکار روز قبل هستند!
ما اتوماتیک عمل می کنیم ! حداقل در 90 درصد روز!
چطور انتظار داریم که زندگیمون تغییر کنه وقتی که 90 درصد افکارمون، همون افکار روز قبله؟!
آیا می دانید افکار یکسان منجر به چه می شوند؟
خب ! آقای امیدی قبول! فکر هام شبیه به روز قبله!
چه اتفاقی می افته؟!
بذارید یک مثال کاملا واقعی براتون بزنم!
شما یک خواسته دارید :
میخوام یک شرکت تجاری در زمینه فرش بزنم که خودم رئیسش هستم و بهترین شرکت صادرات فرش ایرانی باشم.
این خواسته شماست! اما شما کارمندی!
صبح که از خواب بیدار میشی، آیا اصلا به این شرکت فکر می کنی؟
توی این وضعیت، بهتره به ساعت فکر کنی و اینکه چقدر وقت داری که صبحانه رو بخوری!
دیر نشه! فکر کنم مدتیه مدیر از دستم ناراحته!
آخه خوب کار نمی کنم!
ذهنم همش جای دیگست!
لطفا 4 خط بالا را دوباره بخوانید! این ها همان افکار غیر انتخابی شماست!
بنابراین شما سعی می کنید سریعتر خودتون رو به محل کار برسونید و سریعتر و دقیقتر کار کنید (عمل انجام دادید).
پس افکار یکسان در وحله اول منجر به عمل کردن می شود.
حالا…عمل کردن تکراری منجر به چه می شود؟
هر عملی که انجام می دهید، یک تجربه برای شما ایجاد می کند.
اگر کسی به شما بگوید من تجربه عشق داشتم، شما می گویید پس این شخص عشق را احساس کرده است!
پس اعمال تکراری شما، تجارب تکراری در شما ایجاد می کنند.
تجارب تکراری یعنی احساسات تکراری.
در مثال شمای کارمند این موضوع را بررسی می کنیم.
شما سر ساعت (کمی دیرتر) به محل کار می رسید و به امور حسابداری (که قبلا هزاران بار) آن را انجام داده اید مشغول می شوید!
اما اگر از شما سوال کنند که چه احساسی در زمینه کاری که در حال انجام آن هستید دارید، احتمالا بگویید : هیچی !
اما این اشتباه است! در واقع آن احساس آنقدر در شما تکرار شده که دیگر آن را نمی بینید یا بهتر است بگوییم :
دیگر آن را تشخیص نمی دهید!
درست مثل دستتان ! دستتان برای شما عادی است ! چون همیشه با شماست!
تنها زمانی می توانید آن را تماما حس کنید که :
- آگاهانه به آن توجه کنید.
- آن را از دست داده باشید!!!
بنابراین جمع بندی کنیم : عمل یکسان مساوی است با احساسات یکسان و تکراری!
اگر تکراری احساس کنیم، چه می شود؟!
متاسفانه یا خوشبختانه، طرز فکر، طرز عملکرد و طرز احساس شما مساوی است با شخصیت شما!
در مثال شمای کارمند دیدیم که شما افکار، احساسات و عملکرد یکسانی دارید.
آن هم در جایگاه یک کارمند!
پس واقعیت شخصی شما یک کارمند است نه یک کارآفرین!
شما در واقع کارمندی هستید که سودای رسیدن به کارآفرینی را دارید!
اما کارآفرین نیستید!
در واقع شخصیت شما شخصیتیست که یک کارمند دارد!
مشخص است که واقعیتی را هم که تجربه می کنید، واقعیت شخصی یک کارمند!
در واقع برای قدم برداشتن به سمت و سوی کارآفرینی، ابتدا باید از خود الانتان و افکارتان فراتر بروید!
ما به این پدیده فراشناخت می گوییم.
یعنی شناخت اطلاعاتی فراتر از افکار روزمره مان.
تمرین شماره 1
من دقیقا باید چکار کنم که یک تاجر فرش بشوم؟! (افکار فراتر از شناخت خود قبلی)
این سوال را از خودتان تا به حال پرسیده اید؟
این شاید مهمترین سوالیست که باید در مسیر کارآفرین شدن از خودتان می پرسیدید!
حالا ! جواب هایی ممکن است به ذهنتان بیاید! ایده ها !
ایده های اتفاقی
- شاید باید به یک مغازه فرش فروشی مطرح در خیابان فرشته طهران سر بزنم.
- شاید خوب باشد اگر از کارمندان سراغ مدیر را بگیرم و در کمال جسارت از او بخواهم در این مسیر من را راهنمایی کند. (کاری که 90 درصد انسان ها جرات انجام آن را ندارند!
- چطور است سری به نیکامال کرج (طبقه سوم) بزنم و ببینم چه طرحی از فرش ها بیشتر مردم را مجذوب می کند.
- اصلا چقدر سرمایه لازم است تا بتوانم یک فرش را از تولیدی بخرم؟
- بهترین راه مارکتینگ یا بازاریابی برای فرش در سطح جهانی چیست؟
- شاید باید فقط یک صفحه در یوتیوب ایجاد کنم و کم کم شروع به تولید محتوا کنم!
- تولید محتوا چگونه است؟ چطوری میتونم یادش بگیرم؟
این ایده ها ممکن است به ذهن شما خطور کنند!
چنانچه دست به هرکدامشان بزنید، شاهد آن خواهید بود که احساس متفاوتی پیدا می کنید.
انگار چیزی سر جایش نیست و شما در حال فراخوانی به یک مسیر تازه هستید!
در مثال بالا دیدیم که همواره عمل جدید منجر به احساس جدید می شود.
در اینصورت افکار جدیدی نیز خواهید داشت.
افکار جدید من در این پروسه :
- من در این مسیر هستم، آنقدر ها هم که فکر می کردم سخت نبود!
- چقدر سود میکنم اگر واقعا این کار را شروع کنم؟
- شاید باید کت و شلوارهای بسیار شیکی بخرم!
- احد عظیم زاده همیشه درباره احترام به مشتری حرف می زد!
- فکر می کنم باید تمرکز بیشتری روی کار جدیدم بگذارم.
تمامی این افکار، کل پروسه فکر_عمل_احساس را تشدید می کنند!
حالا واقعیت شما در حال تغییر است.
جمع بندی این مطلب!
- اگر اعتقاد دارید که افکار شما روی واقعیت شما تاثیرگذار است، ازین به بعد بیشتر حواستان به افکارتان باشد…
- به پروسه فراشناخت بیشتر فکر کنید، آیا می توانید خارج از چهارچوب فکر کنید؟
- سعی کنید رفتار ها یا عملکرد های جدید را انجام دهید، این عملکرد های جدید احساستان را تغییر می دهد.
- سعی کنید تمرکزتان را بر روی افکار جدیدتان و احساسی که از آن ها ناشی می شود حفظ کنید.
لطفا به مورد آخر توجه بسیار بیشتری داشته باشید… (چرا؟)
به این دلیل که محیط شما (شامل افراد، آشنایان ، اشیاء و …) تمایل شدیدی به نگه داشتن شما در شرایط قبلی (من قبلی) دارند.
لطفا ثابت قدم باشید… .
سلام حمید آقا وقتتون بخیر و خداقوت
مقاله خیلی عالی بود ممنونم🌹🙏🏻
دقیقا باهاتون موافقم ما در طول روز مدام داریم طبق برنامه ریزی ذهن ناخودآگاهمون عمل میکنیم و اینکه در شرایطی که بهمون فشار میاد از وضعیت و شرایط موجودمون و همون لحظه یک سری تصمیمات ناشی از هیجان بگیریم راه به جایی نمیبره چون اون لحظه داریم بر اساس ذهن آگاه و اراده تصمیم گرفتیم و از اونجایی که اراده و تصمیمات آنی بخش خیلی کوچیکی از مغز مارو تشکیل میده و ذهن ناخودآگاه همیشه غالبه ما نمیتونیم نتیجه رو تغییر بدیم.
اما بهرحال باید از یک جایی شروع کنیم. تغییر فکر صرفا با فکر کردن سخته. باید مثل ذهن ناخودآگاه و به شیوه اون عمل کنیم چطور؟ اطلاعات جدید به مغز بدیم از طریق دیدن و شنیدن و صحبت کردن در مورد اون شرایطی که میخوایم. وقتی اطلاعات جدید به مغز بدیم مغز شروع میکنه به مرور این داده های جدید و ایده ها شروع میشه و ما باید در مسیر این ایده های جدید عمل کنیم.
در واقع متناسب با افکار جدید عملکرد هم تغییر میکنه اما کی زمانی که در دریافت اطلاعات جدید استمرار به خرج بدیم و این همون عمل کردن هست که در مقاله تون بهش اشاره کردید.
و هر چی در عملکرد جدید استمرار به خرج بدیم و ادامه بدیم احساس ما واقعا تغییر میکنه و وقتی به احساس رضایت برسیم مغز بیشتر تمایل به تکرار این عمل جدید داره و با تکرار اعمال جدید تبدیل به عادت میشن اینجا یعنی برنامه ریزی ذهن ناخودآگاه ما تغییر کرده و این یعنی تغییر شخصیت و تغییر شخصیت تغییر شرایط زندگی مارو به همراه داره!
آقای امیدی شما خیلی خوب در مقاله تون اینو بیان کردید که برای تغییر شرایط زندگی باید نسبت به افکارمون آگاهی داشته باشیم، اینکه تغییر افکار باید با تغییر عملکرد همراه باشه.
خیلی مقاله خوبی بود لذت بردم و به موقع خوندمش حس میکنم به یادآوری این مطلب به خودم نیاز داشتم
ممنونم ازتون🌹🙏🏻
فکر آروم و حال خوب رو برای شما بزرگوار آرزو دارم🙏🏻🌹👌